یمن را باید مهمترین کشور در شبه جزیرهی عربستان از منظر ژئوپیلتیک و راهبردی دانست. کشوری که با در اختیار داشتن یکی از شاهراههای اقتصادی جهان به نام باب المندب نقش مهمی در امنیت اقتصادی ترابری جهان دارد. اما برخلاف انتظار یمن با در اختیار داشتن امکانات مختلف طبیعی و ذخایر معدنی به ویژه جایگاه حساس در معادلات ترابری دنیا از فسادی پیچیده و طولی در سطح مدیران دستگاههای اداری و وابستگی فراوان سیاسی به جریان عبری – عربی منطقه برخوردار بوده و همین سبب شد از جمعیت ۲۳ میلیونی یمن درصد بسیار بالایی در زیر خط فقر قرار گیرند و با فعالیت گروههای تروریستی کسی نتواند مقابله دقیقی با این گروهها داشته باشد. حال با وقوع انقلاب اسلامی در یمن به نمایندگی جنبش انصار الله از سوی مردم یمن این یادداشت به بررسی موضوع جایگاه یمن و چرایی وقوع این انقلاب میپردازیم.
یمن قبل از ۱۹۹۰ از شامل دو کشور یمن شمالی و جنوبی بود که پس از انعقاد تفاهمنامه این دو کشور با عنوان یک کشور به پایتختی صنعا تشکیل شد. یمن را باید کشوری قبیله محور و قبیله گرا دانست تا کشوری کاملاً دمکراتیک.کشوری که بیش از ۸۵ درصد جمعیتش در هستههای قبیله متمرکز هستند و همین سبب شده است تا جایگاه قبیله از عناوین اجتماعی مهمتر و پرنفوذتر گردد.
در واقع باید گفت در یمن عضویت در قبیلهی قدرتمند و صاحب نفوذ اقتدار بهتر و بیشتری میآفریند تا عضویت در جایگاه اداری و سمت قانونی. این آفت سبب شد عدهای با پولهای عربی بتوانند سالیان دراز بر یمن حکومت نموده و آن را حیات خلوت گروههای تروریستی بزرگی همچون القاعده نمایند.
یمنیها خود را عرب اصیل دانسته و لذا همیشه با حمل خنجر این اصالت را در ظاهر حفظ مینمایند و به خود میبالند که هیچگاه از سلحشوری و روحیه جنگاوری عقب ننشستند و در برابر بیگانگان ایستادگی میکنند. در همین راستا و در زمان حکومت دیکتاتور یمن علی عبدالله صالح، دلارهای آمریکایی و عربستانی مفید فایده شد و توانست عده از جوانان یمنی را با وعدهی مبارزه با شوروی و بیدینان به افغانستان گسیل و سرانجام این افراد هستههای اولیهی القاعده و طالبان را تشکیل دهند و این آغاز شکلگیری و قدرتمندی جریانات تکفیری و گروههای تروریستی در یمن به کمک آمریکا و دیگر کشورهای حامی تروریست در منطقه به ویژه عربستان شد.
اما همهی مسائل فوق مانع آن نشد که مردم یمن در برابر نا عدالتی و سختیهای موجود سکوت نموده و آن را نادیده بگیرند. مردم یمن با حضور در خیابانهای صنعا و دیگر شهرهای یمن به ویژه شهرهای شمالی به مخالفت با حکومت وقت بر خواستند و توانستند در ژوئن ۲۰۱۱ علی عبدالله صالح را از قدرت خلع نموده و قدم اول در انقلاب و بیداری اسلامی را بردارند. اما بهیکباره با ورود عربستان و دیگر کشورهای اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیجفارس گزینهی منصور هادی به ملت یمن تحمیل و قدرت به دوش عنصر دیگر و وابسته به دربار سعودی منتقل گردد. این حادثه سبب شد ذهن همه تحلیل گران را به این مسئله سوق دهی گردد یمن نیز مانند دیگر کشورهای عربی با تغییر لایهی اصلی قدرت هنوز در دام جریان استکباری است. اما بهیکباره ورق برگشت و گروههای مقاومت در یمن که سالیان درازی است با تروریسم و وابستگی به بیگانگان مبارزه میکنند با اقدامی آرام و از پایین توانستند ضمن از بین بردن لایحههای مختلف فساد در ادارات و در اختیار خود قرار دادن قدرت مناطق مختلف، از نفوذ عربستان و دیگر کشورهای عربی بکاهند و بتوانند انقلاب را از ریشه در یمن پیادهسازی نمایند. همین اقدام کافی بود غرب و دیگر همپیمانانشان در منطقه از این رخداد برآشفته شده و با تهدید به تصویب قطعنامههای مختلف بر آن بودند تا ضمن ایجاد مانع از وقوع انقلابی دیگر در یمن، ترس را در محور مقاومت قرار دهند. اما برخلاف انتظارشان کمیتههای مردمی توانستند ضمن سلب اختیار سران یمنی، وقوع انقلاب را رسماً اعلام نموده و قانون اساسی دوران انتقالی را به اجرا بگذراند تا در دوران مشخص ضمن انتقال قدرت به مردم، مقدمات مبارزه با تروریسم و دیگر معضلات مطروحه در انقلاب یمن پیاده سازی شود.
در کنار این موضوع وقوع حادثه انقلاب در یمن از جنبهی دیگر نیز حائز اهمیت بوده و آن تنگهی باب المندب و تأثیر آن بر محور است.
باب المندب از سویی شاهراه اقتصادی و انتقال نفت به ویژه نفت عربستان است که با مسدودسازی آن میتواند موج کاهش قیمت نفت و دیگر حربههای اقتصادی غرب در ضربه زدن بر محور مقاومت از بین برد و از سویی بندر ایلات درسرزمینهای اشغالی در محاصره اقتصادی قرار خواهد گرفت و سرانجام جبههی مقاومت از لبنان و فلسطین تا ایران و عراق و سوریه و یمن در برابر رژیم سفاک صهیونیستی آرایشی جدید به خود گرفته و این کشور را در حصر سرزمینی قرار دهد و آرزوی میلیونها مسلمان مبنی بر آزادی قدس را مطالبه واقعی شود.
همین امر سبب گردید کشورهای مرتجع منطقهای و مستکبر غربی واکنشهای مختلفی نسبت به این انقلاب نشان دهند.
عربستان با موضوع گیری مختلف انقلاب یمن را سرکوب نمود و حال با شکست طرح خود در محاصرهی محور مقاومت قرار گرفت و دیگر برنمیتابد یمن نیز به محور مقاومت بپیوندد و یقیناً با خرج دلارهای نفتی فتنهی قبیلهای را دامن زند.
غرب نیز واکنش مساعدی نسبت به یمن نداشت و موضوع انقلاب یمن را تهدید به تحریم و تصویب قطعنامههای شورای امنیت نمود. از سویی سران رژیم صهیونیستی که از اوضاع یمن بهشدت نگران هستند افکار خود را در ذیل یک یادداشت در روزنامهی صهیونیستی جروزالیم پست منتشر نموده و اعلام کردند « با وقوع انقلاب یمن، یمن نیز در جنگ نیابتی به ایران رسید.» همین کافی است تا متوجه شد اوضاع یمن برای سران غرب مساعد نیست و آنان برای از بین بردن و شکست چنین انقلابی از هر تلاشی کوتاهی نمیکنند.
فرجام سخن :
آنچه باید بهعنوان نتیجهگیری بیان کرد این است که یمن پس از دو دوره انقلاب درونی به ویژه انقلاب اخیر که از لایههای پایینی تغییر را در دستور کار قرار داد و به لایحههای بالایی رسید خاصهی اکثریت یمنیهایی است که فساد اداری، مالی و اقتصادی به ویژه وابستگی به اجانب آنان را خسته و آشفته نمود و بر آن هستند تا با استفاده از حضور مداوم در خیابانها ضمن پاسداری از انقلاب مقابله با تفرقهافکنان را نیز در دستور کار قرار داده و آن را خنثی نماید. در همین راستا نباید از جایگاه جنش مردمی انصار الله غافل شد. جنبشی که به ریاست عبدالمالک الحوثی توانست در بسیج عمومی یمنیها نقش مهمی ایفا نماید و به عبارتی باید گفت رهبری انقلاب یمن را برعهده داشت. در واقع یمن در ابتدای امر انقلاب به سر میبرد و باید شاهد بود آیا غرب به ویژه آمریکا میگذارد یمن نیز همچون عراق، سوریه و لبنان در آغوش مقاومت قرار گیرد یا خیر؟ و آیا باز دست به توطئهای دیگر زده و یمن را همچون لیبی به جنگ داخلی میکشاند تا از این فرصت استفاده نموده و یمن را تجزیه نماید یا خیر؟ سؤالی که تا چند روز آینده و پاسخهای راهبردی جنبش انصار الله مشخص خواهد شد چگونه اجرایی میشود.
منتشر شده در :
امت اسلامی
جام نیوز
روزنامه شهر آرا