منظومه فکری انقلاب اسلامی، بایدها و نمونه‌ها

شاید بسیاری از افراد از خود پرسیده باشند که اسلامیتی که حاکم بر تمامی قوانین شده است چه ثمره و نتیجه ای را برای مردم و در نهایت چه راهکاری را برای سعادت انسان ها ارائه داده است. به واقع مسئله ای که امروز غرب با تمام قدر دنبال آن است، نمایش انتزاعی انقلاب اسلامی است.
غرب با تمام قدرت میخواهد اینطور القا کند اسلام همچون دیگر مکاتب مختلف فلسفی شرقی ناکارآمد و فاقد دستور العمل واقعی و ملموس است و تنها ثمره آن حضور در مراکز علمی و نه مراکز تصمیم گیری است. بر همین اساس دو رویکرد مهم توسط نظام فکری غرب برای تخطئه ی انقلاب اسلامی و گفتمان حاکم بر آن رخ می دهد:
الف) تخریب وجهه دانشمندان و بزرگان علمی کشور
ب) تحقیر دستاوردهای انقلاب اسلامی
به واقع غرب با تمام توانش همان طور که به طور نمونه در صنعت هسته ای نشان داد، هدف اصلی اش تخریب دستاوردهای علمی و پوچ انگاری زحمات اندیشمندان داخلی و متعهد به انقلاب و ایران است. غربی ها بهشتی را نمایش می دهند که هر آنچه در بیرون از آن باشد، پست و بدبو است و بهترین کار برای القای چنین تفکری استفاده از عنصر رسانه و روشنفکران مآبهای داخلی است. افرادی که یک زمانی می گفتند «نفت، بو می دهد» و حالا «هسته ای را بی فایده می نامند» آنچه به عنوان این موضوع ذکر می شود مصداقی از حرکت تفکر لیبرال سرمایه داری است که می خواهد بر گفتمان انقلاب حاکم شود.
به تعبیر بهتر، ایستادگی رهبری بر سر دستاوردهای مختلف کشور و تبیین و ارائه این دستاوردها به ملت با زبان ساده نشان از آن دارد، ایشان با تمام توان می خواهد این خط « شما نمی توانیم » را که صد سال است به ملت تحمیل شده است به « ما می توانیم» تغییر دهد و در چنین شرایطی بهترین حرکت، حرکت در منظومه ی فکری اسلامی است که منجر به خودباوری ملی – دینی می شود.
بر همین اساس می توان گفت چهار نگاه در بر خور با مولفه های پیشرفت غربی در داخل وجود دارد که به این شرح است:
1.نفی کامل غرب
بدترین نگاه، نگاه متحجرانه بی خردی است که هر آنچه در هر سرزمینی به غیر از اسلام و بدست غیر مسلمانان ساخته شده باشد را نفی میکنند. افرادی که شاید در تفکر و تعقل نه تنها خرد را نقد می کند بلکه می گویند آنچه در گذاشته و در صدر اسلام وجود نداشت، باطل و خلاف اصول اصلی اسلام است. این اسلامی که مدعیانش چنین تصوری دارند  را باید اسلام سلفی و اسلامی دانست که متحجرانش به جای تعقل، گوشه نشینی را دنبال میکنند و حداکثر آن است که نسبت به پدیده های مختلف، حکم تکفیر ساده کنند.
در پاسخ به چنین تفکری به طور خلاصه می توان گفت:
الف: روایت های متعددی از کسب علم وجود دارد. از اطلبوا العلم ولو بالسین گرفته تا انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال ، همه و همه خلاف حجیت نظریه گروه اول است.
ب: عقل و تدبر و اصالت حسن و قبح امری بدیهی است. اگر یک غیر مسلمان بر اساس اسلوب درست عقلانی و مواد منطقی یک نتیجه سالم برسد می خواهند آن را نفی کنند! مثلا اگر فردی با استفاده از صغری و کبری دقیق نتیجه ای متقن را اکتساب کرد غلط است ؟و این عده می خواهند بر خلاف عقل حکم دهند. چگونه می توان پذیرفت اسلام برای تمامی شئون برنامه نداشته باشد اما خود مدعی کمال باشد و نسبت به پدیده ها توصیه، برنامه و راهکاری ارائه نکرده باشد.
2 پذیرش کامل غرب
در برابر دسته ی اول افرادی قرار دارند که قله ی آمال و آرزویشان، عدل آمریکایی است. عدلی که به تعبیر امام راحل « خضوع ملت ها در برابر غرب است و هر آنچه غرب به ملت ها داد، آن صحیح و هر آنچه غرب قبول کرد، آن مقبول است» به واقع این تفکر نیز هیچ فرقی با تفکر دسته اول ندارد و بسته شدن مسیر عقل در هر دو طرف موجود است . در پاسخ به این افراد نیز بایستی گفت :
الف: تاریخ  هزار و چهار صد ساله اسلام گواه بزرگترین دستاوردهای بشری است. سالیان دراز تمام علم و فنون جدید در اختیار مسلمین بود و این زبان مسلمین یعنی عربی بود که حرف اول را در تاریخ می زد. از سویی غربی ها خودشان نیز به این مسئله اقرار دارند و حتی برای بزرگان مسلمان و اندیشمند مراسم و یادبود می گیرند. ابو علی سینا،زکریای رازی، خواجه نصیر الدین و صدها نفر دیگر بخشی از این لیست بلند اندیشمندان اسلامی است که غربی ها سالهای متمادی برای فهم اطرافشان متون مسلمین را فقط ترجمه میکردند تا شاید بتوانند در وحشی گری قرون وسطی چیزی از انسانیت بفهمند. اما آنچه موجب نزول شد، القای یاس و تخریب وجهه اندیشمندان مسلمان بود تا نشان دهند ملت های مسلمان نمی توانند به دستاورد بزرگ علمی برسد.
ب: عقل و تدبر و مجاهدت صرفا در غرب نیست. از سویی اگر منظور از علم و نتایج علمی مطابقت آن با گذاره های تجربی است لازم است مدعیان این نظریه یک نگاهی کوچک به پاسخ های بزرگان فلسفه و اندیشه اسلامی و حتی غربی ها به گذارهای تجربی  و پوزیتیویستی داشته باشند و تغییرات علم و دانش در این دایره را بررسی نمایند.
3. بومی سازی به هر روش
دسته سومی هم هست که شاید وجه تفارقی میان آن با دو دسته قبلی نباشند و کارشنان واژه پردازی و چسباندن هر واژه با یک کلمه اسلامی و دینی است تا شاید همانند دو دسته قبل، علاوه بر تعطیلی عقل، به ظاهر راه میانه را پیش بگیرند. در چنین شرایطی می بینیم به جای تدوین متون دقیق و کارآمد از منابع اصلی دینی به ناگاه کتابی به نام بانکداری اسلامی، بازار اسلامی و… در می آید اما همان لیبرال سرمایه داری غرب یا سوسیالیسم شکست خورده شرق را ترجمه کردند و فقط با استناد به یک روایت یا آیه، آن را به جای گفتمان و منظومه فکری به خورد جوانان و علاقمندان داده اند و نسخه می پیچند. بارها شنیده ایم، بیاییم « ایران را ژاپنی بسازیم » یا نسخه ای فلان کشور را به عنوان نسخه ی اقتصادی بکار گیریم. سرانجام آن چیزی جز فروپاشی گفتمانی داخلی برای انقلاب ندارد. بر همین اساس در جواب این افراد نیز بایستی توجهی داشت و بیان کرد:
الف:تخلیط و التقاط دو دانش نیازمند بررسی این دو دانش با ظرفیت های شکل گیری، فلسفه ی وجودی، نقاط مشترک و ده ها متغیر دیگر است. چگونه دو علم و دانشی که یکی بر اساس مفهوم و گذاره های تجربی شکل گرفته با دانشی که گذاره هایش کاملا عقلانی و منطقی است و خارج از محاسبات حسی مقایسه می گردد.
ب: روش این عده هیچ فرقی با روش گروه دوم ندارد. این افراد فقط واژه پردازی می کنند و در واقع همان اقدامی را می کنند که افراد دسته ی دوم انجام داده اند. و اشکالات وارده به آن دسته به اینان نیز وارد است.
3. ضرری که این افراد به دانش اسلامی وارد می سازد به مراتب بیشتر از نافیان و حتی طالبین کامل غرب و اندیشه ی غیر اسلامی بدون نقد است. در واقع این افراد خسارت هایی به اندیشه ی اسلامی میزنند که هیچ گفتمانی نمی تواند چنین خسارتی وارد سازد.
4. بررسی و کشف
دسته ای دیگر که راه حق را در پیش گرفتند راهی متعادل و واقع گرایانه را دنبال کردند. این افراد نه غرب را صد درصد تایید و نه صد درصد پذیرش میکنند. آنان به مولفه های پیش روی خود با پویایی فقه پاسخ می دهند.
به واقع دسته چهارم افرادی هستند که می خواهند در برابر سه دسته قبلی در کنار نظام های فکری متعارض همچون لیبرال سرمایه داری و سوسیالیسم ایستادگی کنند و آرای فکری واحد و کارآمدی ارائه دهند. بر همین اساس شاهد هستیم بیشترین هجمه علمی و شبهات مختلف بر علیه این دسته تنظیم و با توپخانه ی رسانه ای مورد هجمه ی آتش قرار میگیرند.
در همین راستا غرب برای آنکه بتوانند این دسته را مهار کند همان دو روش فوق را دنبال میکند و از هر راهی برای ضربه زدن به این دسته کوتاهی نمیکند. این دسته پیش زمینه هایی را برای خود برمی گزینند که می توان آن را به عنوان پیش زمینه های منظومه فکری اسلام نیز دانست.
1. اندیشه و گفتمان و نگاه بزرگان و اندیشمندان اسلام که بعضا هر یک از آنان بزرگانی بودند که صاحبان نظریه های متقن و فاقد نقد هستند می تواند ماهیتی اجمالی و حتی تفصیلی از مفهوم مدینه النبی و سیره ی علوی ارائه دهد. داشتن این آرا حداقل هایی را به متفکران نظام سازی و دولت سازی می دهد تا بدین وسیله استنتاج قوی تری داشته باشند.
2. بازشناسی هویت یکی از نکات مهم گفتمان سازی و اندیشه سازی است. در هر نظام فکری شناخت هویت و بستر های شکل گیری این هویت می تواند بسیار قابل اتکا باشد. مسلمانان که باور دارند هویتی عظیم و تمدنی بزرگ داشتند شناخت این تمدن و هویت می تواند روش های ارزیابی و پیاده سازی یک تفکر و گفتمان را راحت تر در میان عموم جامعه برقرار نمایند. در واقع اگر هرچقدر علم و دانشی برای گفتمان سازی و نظام سازی شکل بگیرد اما قابلیت اجرا نداشته باشد به طور حنتم نمی تواند کارآمد و موفق باشد.
3.شناخت هر علم و دانش درغرب و نیز بسترهای شکل گیری این علوم می تواند ماحصلی از ریشه های علوم و گذاره هایی داد که این علوم به آن وابسته است. به طور مثال در نگاه مارکیسیتی که شعار عدالت اعم از شعار های دیگر است که اگر گذاره های شکل گیری این مفهوم شناخته شود می توان دریافت چه ظلمی در پشت این عدالت مخفی است. گذاره هایی همچون اصول دیالکتیک، عدم شناخت مراتب کمالی انسان های مختلف، عدم شناخت شخصت ها و هویت های گوناگون و…. بخشی از این مثال است. یا در مواردی دیگر مانند لیبرالیسم یا نئولیبرالیسم، سرمایه داری آنچنان فشاری بر مردم وارد می کند که عدالت دیگر یک واژه ی لذت جویانه و غیر واقع گرایانه معنی می شود. در چنین شرایطی بایستی ظرفیت ها و ریشه های اصلی علوم و گذاره ها در غرب را دانست تا بدین وسیله نتایج این گذاره ها را بدست آورد.
آنچه بایستی توجه داشت این است نظام فکری و اندیشه ای در اسلام یک نظام پویا و بروز است. نبایستی با خروج عقل آن را تهی کرد. یکی از مهمترین مسائل روز و کارآمد جامعه اسلامی، کشف منظومه ی فکری اسلامی است که می تواند در برابر حوادث مختلف الگوی درست و پیشرفته ای ارائه دهد. تاکید رهبری بر پیشرفت های علمی، دافع از اقتصاد مقاومتی نمونه های این الگوی فکری است که در مسائل مختلف تبلور کرده است. به عبارت بهتر اگر کسی از انقلاب اسلامی ایران بپرسد، برای اقتصاد چه برنامه ای عملی و نسخه ای واحد دارید، الگوی تنظیم اقتصاد مقاومتی ارائه می شود و یا برای حل عدالت اجتماعی ، متدهای سبک زندگی اسلامی را تبیین می نماید.
در چنین شرایطی الزام آور است مسئولان کشور به این حربه ی دشمن در استحاله ی فکری ملت توجهی ویژه داشته باشند تا با استفاده از ظرفیت های علمی موجود در حوزه و دانشگاه، برنامه های پیشرفت و عدالت خود را به صورت عینی به مردم ارائه کنند. موضوعی که شاید بهتر است آن را، تبیین منظومه ی فکری انقلاب اسلامی دانست تا مردم یقین کنند در ابعاد مختلف، انقلاب اسلامی دستور العمل مشخص دارد. مسئولان باور کنند اگر چنین مسئله ای رخ دهد، نه تنها بسیاری از مکرهای دشمنان انقلاب خنثی می شود بلکه کشورهای تشنه ی حل بحران های مختلف، انقلاب اسلامی را به عنوان نمونه ی بارز خود می پذیرند. این است که ترس عجیبی بر جریان استکبار ایجاد نموده و مانع از پیشرفت کشور خواهد شد. لذا با تخریب وجهه دانشمندان و گفتن، فلان چیز را ما می دهیم به جای تولید و کشف، می خواهند مانع از قدرتمندی درونی نظام اسلامی صدور ان به کشورهای مختلف شود تا ابهت فاقد کارآمدی خود را به هر روش ممکنی حفظ نمایند.
منتشر شده در:
تابناک

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

You may use these HTML tags and attributes:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>