واقعیت را در مسئلهی لیبی باید در حوادث پس از بیداری اسلامی در این کشور دنبال کرد. حمایت غرب بهویژه آمریکا از معارضین در لیبی موجی از جنگ داخلی را به وجود آورد که توانست یکی از بهترین کشورهای پیشرفته در زمینههای اقتصادی در بین ملتهای عرب را نابود سازد. لیبی هرچند در زمان دیکتاتور خود از ثبات سیاسی و امنیتی مشخصی برخوردار بود اما ملتش هیچگاه توانایی بیان اندیشه و اسلامخواهی حقیقی را نداشتند و همین سبب شد تا همراه با موج بیداری منطقهای کشور نیز دستخوش تحولات قرار گیرد.
در همین راستا آمریکا که دیگر قادر به تحمل یک انقلاب حقیقی در منطقه نبود و با ورود به مسئلهی لیبی و حمایت از گروههای مختلف مسیر بیداری اسلامی در این کشور را توانست منحرف سازد. در واقع لیبی کشوری است که پس از گذشت چهار سال از بیداری اسلامی هنوز نتوانست از ثبات لازم برخوردار باشد. تا جایی که جنگ داخلی در این کشور خسارتهای فراوانی را به زیربناهای اساسی لیبی وارد ساخت و منجر شد لیبی به شدت نیازمند غرب و دیگر کشورهای منطقهای شود. در واقع با آغاز جنگ و هماهنگی سرویسهای اطلاعاتی غربی- عربی، گروههای تکفیری توانستند بخشی از لیبی را اشغال نموده و همانند سناریوی عراق و سوریه به منافع غرب به ویژه سفارت آمریکا در این کشور حمله نمایند و در نهایت مشروعیت نظامی و سیاسی به اسلام هراسی آمریکا و دیگر کشورهای غربی داده و حضور آنان در آفریقا را توجیه نمایند. اما نکتهی جالب توجه ارتباط گروههای تکفیری در لیبی و سران معارض حکومت ملی سوریه است. به طوری که بخشی از فرماندهان میدانی گروههای تکفیری و حتی داعش از اتباع لیبیایی هستند و هماهنگی و تسلیحات اولیهی معارضان توسط قاچاق سلاح از انبارهای ارتش لیبی پس از سقوط حکومت قذافی تأمین گردید.
فارغ از بحثهای مطروحه در موضوع جنگهای داخلی لیبی و خسارتهای فراوان به زیرساختهای صنعتی و اساسی این کشور دو موضوع را برای آیندهی لیبی میتوان پیشبینی کرد.
الف) سناریوی تقسیم لیبی و اشغال اساسی
لیبی یکی از کشورهای صاحب ذخایر عظیم نفتی در منطقهی شمال آفریقاست . راهاندازی موج اسلام هراسی و قدرتیابی داعش و تکفیریها در لیبی منجر به مشروعیت حضور غرب در این منطقه شده و این سناریو متحمل میگردد که غرب مناطق نفتخیز را از مناطق دیگر لیبی جدا نموده و با استقلال این مناطق اشغال غیررسمی لیبی را دنبال نماید. در این صورت بخش نفت خیر لیبی به دامن غرب افتاده و پیروزی مناسبی از سرانجام بیداری اسلامی در لیبی عاید غرب میگردد . بر همین اساس منابع سوختی و مایحتاج انرژی اروپا با تأمین از منابع لیبیایی استقلال لازم به این اتحادیهی میدهد که در برابر خواستههای روسیه ایستادگی نماید.
ب) سناریوی مشغول سازی داخلی
مشغول سازی جریانات داخلی در لیبی میتواند نمادسازی مناسب از سوی غرب برای کشورهایی باشد که ملتهای آن سالیان درازی است به دنبال انقلاب و موج اسلامخواهی حقیقی هستند. در این بین غارت سرمایههای اساسی در لیبی و وابسته سازی آن به امکانات وارداتی میتواند فرصتی مناسب برای سرمایهداران اروپایی و آمریکایی فراهم نماید تا با دادن وامهای کلان به این کشور و دریافت سودهای بالاتر و یا دریافت جوازهای اکتشاف نفتی و… منافع خود را تأمین کنند. بر همین اساس این سناریو و هدف نیز از این لحاظ که درس عبرتی برساخته برای سرانجام اسلامخواهی در کشورهایی همچون عربستان، بحرین و.. باشد میتواند مورد تأیید سران مرتجع منطقی نیز گردد و به دامن زدن داخلی آن کمک نماید.
فرجام سخن
حوادث اخیر و عدم ثبات سیاسی در لیبی و نیز درخواستهای روزانهی سران این کشور از مسئولان بینالمللی برای یاری اقتصادی و اجتماعی گویای این مدعاست که آمریکا توانست مسیر بیداری اسلامی را در لیبی به طور دقیق منحرف سازد و با سرکوب گروههای مردمی، جنگ داخلی را در این کشور دنبال نماید. همین امر سبب میشود تا دو سناریوی تقسیم لیبی یا نمادسازی از آن به عنوان عاقبت بیداری اسلامی در یک خیزش اسلامی متحمل گردد که پیدا سازی هر یک بستگی به حمایت سران عربی از گروههای تکفیری و یا میزان برجسته بودن منفعت غرب از اوضاع لیبی دارد. در صورتی که لیبی به همین منوال پیش رود تقسیم لیبی محتمل خواهد بود. لذا باید در تحلیل اوضاع لیبی به نقش گروههای تکفیری و یا کشورهای حامی آن و میزان اوضاع داخلی کشورهای منطقهای توجه داشت. در صورت شکلگیری موج جدید بیداری اسلامی به ویژه در کشورهایی همچون مغرب، اردن، بحرین و عربستان یقیناً وجود لیبی آشفته اهمیت مند تر از لیبی تقسیم شده است و در صورت عکس اتفاقات بیان شده، تقسیم لیبی به دو بخش لیبی با حداکثر مناطق نفتخیز و لیبی فاقد مناطق نفتخیز مهمتر از لیبی آشفته خواهد شد.